به گزارش خبر آنلاین، مرحوم همایون بهزادی در سن 74 سالگی جان به جان آفرین تسلیم كرد تا به فاصله چند روز از درگذشت رضا احدی، دوباره اهالی فوتبال ایران در سوگ یك پیشكسوت دیگر بنشینند. این گفت و گو با همایون بهزادی در سال 1388 انجام شده است. چهاردهم ديماه سال 1320 در خرمآباد به دنيا آمدم. البته خانوادهام تهراني هستند اما وقتی من به دنیا آمدم خانوادهام به خاطر ماموریت كاری پدرم كه شغل نظامی داشت، در خرمآباد بودند و من هم در همین شهر به دنیا آمدم. چند ماه بعد ماموریت پدرم در خرمآباد تمام شد و به تهران برگشتیم تا در تهران زندگی كنیم. تحصیلاتم را تا سطح كارشناسی ادامه دادم.لیسانس ادبیات فارسی دارم. من از همان كودكی به فوتبال علاقهمند شدم. به كوچه میرفتم و با بچههای محل روپایی میزدیم و فوتبال بازی میكردیم. 12 سال داشتم كه عضو تیمهای زیرگروه شاهین شدم. من در کنار افرادی چون برادرم سیاوش بهزادی، حمید شیرزادگان، حسن حبیبی، ناصر ابراهیمی و … زیر نظر بزرگانی همچون دکتر زادحسن فاخری، اکبر کیا، هوشنگ زارع، دکتر ابتهاج (رییس موسسه هدف) در مکتب دکتر اکرامی پیشرفت كردم.آن زمان دو سوم فوتبال ایران باشگاه شاهین بود که در تمام ایران دارای تیمهای مختلف بود. مثلا در تهران بیش از 100 تیم داشت. بزرگترین افتخارم را حضور در تیم اول شاهین میدانم. حضور در تيمهاي كودك، كولاك و سيمرغ كه همگی از زیرمجموعههای تیم شاهین بودند را تجربه كردم و سرانجام در سال 1337 به تيم بزرگسالان باشگاه شاهين رفتم. ابتدا در بک وسط بازی میکردم و کم کم به بک چپ، هافبک چپ و بعد از آن به خط حمله تغییر پست دادم. دكتر عباس اكرامي، سرمربي وقت تيم شاهين بود و من فوتبالم را مدیون او هستم. او اعتقاد زیادی به اخلاق و علم داشت.به همين دلیل یك بار كه به خاطر حضور در تمرین شاهین به مدرسه نرفتم، دكتر اكرامی برخورد تندی با من كرد و گفت در مكتب فوتبال شاهين، اخلاق و علم بر فوتبال ارجحیت دارند. من خودم را ساخته و پرورده مكتب شاهین میدانم و علاقهام به این باشگاه آنقدر زیاد است كه اسم پسر بزرگم را شاهین گذاشتهام. در سال 1338، در حالی كه تنها 18 سال داشتم به اردوی تیم ملی فوتبال دعوت شدم. تیم ملی باید به كرالاي هندوستان میرفت تا در مسابقات فوتبال مقدماتي جام ملتهاي آسيا شركت كند. مادرم كه خیلی دوست داشت من درسم را رها نكنم و آن را ادامه دهم، به این دلیل كه زمان امتحاناتم بود اجازه نداد همراه تیم ملی به هندوستان بروم.به من گفت باید در ایران بمانی و در امتحانهای مدرسه شركت كنی. همین موضوع حضورم در تیم ملی را سه سال عقب انداخت. سرانجام در سال 1341 به اردوی تیم ملی دعوت شدم. در خرداد سال 1341، در جريان ديدار دوستانه تيمهاي ملي ايران و عراق، در حالي كه 20 سال و 5 ماه سن داشتم پيراهن تيم ملي فوتبال را برای اولین بار پوشیدم و تا سال 1351 در تیم ملی حضور داشتم. علاوه بر 38 بازی ملی، در 40 بازی، تیم منتخب تهران را در برابر رقبای خارجی همراهی کردهام. در مسابقات مقدماتي المپيك 1964 توكيو، مثلث من، حميد شيرزادگان و مرحوم دهداري در خط حمله تركیب ایدهآلی ساخته بود كه منجر به صعود ایران به المپیك شد. من و چند نفر دیگر از بازیكنان شاهین كه عضو تیم ملی بودیم به خاطر روابط حاكم در فوتبال ايران كه به ناديده گرفته شدن حقوق شاهينيها میانجامید، در مسابقات تداركاتی قبل از المپیك توكیو شركت نكردیم و به همین دلیل از حضور در مسابقات فوتبال المپيك 1964 توكيو محروم شدیم.یك سال از حضور در تیم ملی محروم بودیم اما در سال 1344 به تيم ملي برگشتیم. در مسابقات فوتبال جام عمران منطقهاي كه به نام جام سنتو شناخته میشد برای تیم ملی بازی كردیم كه یكی از بهترین بازیكنان تیم ملی در آن جام شدم. در سال 1345 تيم ملي ايران نايب قهرمان بازيهاي آسيايي 1966 بانكوك شد و من در 25 سالگي براي اولين بار حضور در يك فينال مهم آسيايي را تجربه كردم. يك سال بعد باشگاه شاهين منحل شد. من از باشگاههای عقاب و پاس پیشنهاد داشتم اما تشكيل تيم پرسپوليس، بازیكنان شاهين را دور هم نگه داشت.من هم به این تیم رفتم تا كنار بقیه شاهینیها فوتبالم را ادامه دهم. روز 16 فروردين سال 1347 در حالي كه 26 سال و سه ماه داشتم برای اولین بار پيراهن پرسپوليس را در بازي دوستانه مقابل استقلال تهران پوشیدم. بعد از برگزاری این دیدار دوستانه به اردوی تیم ملی رفتم و در چهارمین دوره جام ملتهای آسیا كه به میزبانی تهران برگزار میشد حضوری درخشان داشتم. در 4 مسابقه 4 گل زدم و ایران هم قهرمان شد. البته من از این مسابقهها خاطره خیلی خوشی ندارم چون همان جا شدیدا مصدوم شدم و حدود یك سال از فوتبال دور ماندم. آلن راجرز انگليسي، سرمربي پيكان در سال 50 به پيشنهاد من و تاييد علي عبده به ايران برگشت و پرسپوليس با حضور او در سالهاي 50 و 52 قهرمان ليگ كشور شد. بعد از كنارهگيري راجرز از سرمربيگري پرسپوليس، در زمستان 53 سرمربي پرسپوليس شدم. آن زمان بازیكن پرسپولیس هم بودم. تصمیم گرفتم جوانگرایی كنم و به جاي كلاني، كاشاني، بيوك وطنخواه و … در تركيب پرسپوليس از وجود محمدرضا زادمهر، محمدحسين دادكان، بيژن ذوالفقارنسب و… استفاده كردم. پرسپوليس در ارديبهشت سال 54 به استقلال 3- يك باخت. من معتقد بودم بازیكنان استقلال در آن مسابقه دوپینگ كرده بودند اما به اعتراض من رسیدگی نشد و همین باعث شد از سرمربیگری پرسپولیس كنارهگیری كنم.چند ماه پس از كنارهگیری از سرمربیگری پرسپولیس، از بازیگری در فوتبال هم خداحافظی كردم. آبان ماه سال 1354 بود كه پرسپولیس مقابل نفتيانيك باكو مسابقه داد و این مسابقه آخرین بازی من در میادین رسمی فوتبال بود. آن زمان 33 سال داشتم. بعد از ترك پرسپوليس، تا سال 57 در تيمهاي پايه باشگاه شاهين فعاليت كردم و فعاليت مجدد در فوتبال را از سالهاي ابتدايي دهه 70 با حضور در مدارس فوتبال از سر گرفتم. در مقاطعی هم مسئولیت كمیته پیشكسوتان در باشگاه پرسپولیس و فدراسیون فوتبال را برعهده داشتهام. یكی از اتفاقهای مهم زندگی ورزشی من در روز 16 شهريور سال 52 رخ داد. پرسپوليس در جريان مسابقات اولین دوره ليگ تخت جمشيد تاج سابق را 6 – صفر برد و من سه گل از 6 گل پرسپوليس را زدم. این گلها را در حالی زدم كه 31 ساله بودم و علاوه بر سن بالایی كه داشتم، مصدوم هم بودم. زیبایی آن بازی، ریشه در تاریخ بازیهای این دو تیم داشت. ریشه آن از سال 1322 بود كه شاهین و تاج رودرروی همدیگر قرار ميگرفتند. آن فوتبال، آن سانترها، دیگر تكرار نمیشوند. شاید هر صد سال یك بار آن اتفاق در فوتبال ایران بیفتد.میتوانم بگویم در آن بازی سرمربی پرسپولیس خودم بودم. راجرز كه به كشورش رفته بود تا به خانوادهاش سر بزند، 44 روز غایب بود. در غیاب راجرز 44 روز تیم را تمرین دادم و شب قبل از بازی راجرز را از فرودگاه آوردم و ارنج تیم را دستش دادم. بدنسازی پرسپولیس آن روزها طوری بود كه تازه از نیمه دوم گلزنیهایش را آغاز ميكرد. پرسپولیس هجومی بود. من هم با اینكه مصدوم بودم اما انگیزه زیادی برای این مسابقه داشتم. برایم جالب است كه از این مسابقه هیچ فیلمی وجود ندارد. تا آنجا كه یادم میآید، حداقل یك دوربین تلویزیون در ورزشگاه حضور داشت و از بازی فیلمبرداری میكرد.